مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

غزل  شب خیز


شب خانه جدالی شد ، با دلبرِ  و دلدارم


جانانه نشو مجنون  ، از چشمِ نگین بارم


در محفلِ تاریکی ، چشمک زن شب در خواب


چون ماه زمین یاب است ،تابیده به دیدارم


گفتا که کمالی نیست ، خورشید سر افراز است


این نور از آن مهتاب ، منشور در افکارم


سبزه به نگارِ تو ، یا آبی خوش روشن


معکوسِ جمالِ اوست ، ناگفته و مختارم


زیبایی از آن خالق ، مخلوق که معلول است


با عقل ، صفا بسیار ، نه چهره   نه سرِتارم


گفتم که نمای روز ، این نور ز نورانی


خورشید نباشد هان ، ظلمت سدِ انظارم


خندید و دمی چرخید ، چشمش به رخم لغزید


گفتا که مثالِ تو ، پوشیده در انکارم


گفتم که تنت سالم ، شب خیز عبادت نیست


آلوده به کوهی غم ، گرینده به اسرارم


هر کس که خودش بشناخت ، بشناخت خدایش را


گر یادِ خدا خوابید ، درعشق که بیکارم


جسم است و روحِ پاک ، مبعوث ز روحِ اوست


تزیین کن این مظهر ، این خلقتِ دربارم


کوهها و بستانها ، احشام و دریاها


این جسم نمای او ، چون سنگ به دیوارم


دیباست و پندی نیک ، از من به تو ای شاگرد


رگبارِ سحر ، باران ، در دشتِ تو می بارم


جاسم ثعلبی (حسّانی) 20/05/1397




:: برچسب‌ها: غزل شب خیز ,
:: بازدید از این مطلب : 1508
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 16 دی 1398
.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 89 صفحه بعد

صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی